آوا عسلیآوا عسلی، تا این لحظه: 14 سال و 5 روز سن داره

آوای عاشقانه زندگی ام..............

یک کودک چهار ساله امروزی

تفاوت میان نسل های جامعه چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشه، جامعه نسل به نسل پیشرفته تر میشه و این شکاف اختلاف نسل بیشتر به چشم میاد .... نمیدونم شاید برای من هضم اش کمی سخت است،شاید ، باید من دهه شصتی خودم رو آپدیت کنم و برام عجیب نباشه که یک کودک چهار ساله مثل آوا به جای بازی با عروسک و خاله بازی دنبال بلوتوث بازی و وای فای و وایبر باشه ......... من یک کودک نسل خاله بازی و مامان بازی زیر خانه های چادری بودم با کلی دختر خاله و پسر خاله و حالا او دخترم را میگویم یک کودک نسل ارتباطات و تبلت با بازی تنهایی توی اتاق خودش....... دختر چهار ساله من کار را به جایی رسانده که هر جا توی تنظیمات موبایل ام به مشکل برمیخورم ؛ از او میپرسم چون میدونم که ...
16 مرداد 1393

چند تا عکس از تعطیلات عید فطر

سلام شیرین عسل مامان روز عید فطر طرقبه مهمون عموی سوگند جون بودیم که عکسی از اونجا ندارم و این عکس ها برای روز چهار شنبه رو دوم تعطیلی عید فطر هستش که مهمون دختر خاله بابا بهروز بودیم توی باغشون         و اینم پنج شنبه شب طرقبه ژاکت بافت و توی عکس ببین واقعا وسط مرداد این هوای سرد غیره منتظره بود     اینم چند تا عکس متفرقه از پرنسس مامان روزی که واقعا مثله پرنسس ها شد       و آوای صورتی من      آوا و ژست مورد علاقه این روزهایش       ...
16 مرداد 1393

متفرقه از روز های تیر ماهی که گذشت.....

قشنگ مامان روز های خوب تیر ماه رو مهمان ماه مبارک رمضان بودیم که برای همین لطف و صفاش بیشتر بود بیشتر مواقع افطاری دعوت میشدیم و مخصوصا به شما خیلی خوش میگذشت..... روز هفتم ماه رمضان تولد سوگند جون خانم دایی وحید بود که مامانشون زحمت کشیده بودند وماها رو برای افطاری دعوت کردند . ما هم برای سو گند جون  کیک و بادکنک و کادو گرفتیم و خونه شون رفتیم . این چند تا عکس ماله اون روزه که عاشق بادکنک ها شده بودی....       روز دهم ماه رمضان من شما همراه با مامان و منیر و خاله انسیه همراه با سوگند جون و مامانش و یکی دو تا فامیل هاشون به باغ بابای سوگند جونشون رفتیم که خارج از شهر بود و خیلی خوش گذشت مخصوصا ...
6 مرداد 1393

51 ماهه شدی ماه من !!

دخترم ! بی شک جهان را به عشق کسانی آفریدند ...... چون من که آفریده ام جهانی از عشق برای تو.......... ای مهربانترین مخلوق عالم ....... !! در زمین آسمانی میشوم وقتی نگاهت میکنم ...... شکرت خدا دختر مهربون خونه 51 ماهگیت پر از شادی           ...
5 مرداد 1393

دختر من ------------ همدم من

صبح ها که ازخواب برمیخیزم چهره فرشته گونه و دلنشینت را کنار خودم می بینم ؛ با هم بیدار میشویم ، با هم صبحانه میخوریم و در تمام کارهای روزمره من رد پای تو نیز دیده میشود.... وقتی که خوشحال هستم تو نیز مانند پروانه ای کوچک شادی کنان تمام خانه را جست و خیز میکنی و وقتی که ناراحتم ، باران بوسه ایست که از لبان کوچک وخوش ترکیبت بر وجودم سرازیر میشود...... دخترک من ، ماه شب چهارده من ، عاشق این روز هایت هستم که وجودت سرشار از دخترانه گی شده است. عاشق دخترانه گی هایمان هستم وقتی که برای رفتن به یک مهمانی لباس هایمان را با هم ست میپوشیم.... عاشق دخترانه گی هایمان هستم وقتی موهایمان را یک مدل میبندیم...... عاشق وقت هایی هستم ...
1 مرداد 1393
1